هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفتهاند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیدههاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مىگوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مىنمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقیناند . ] [نهج البلاغه]
:: RSS
:: خانه
:: مدیریت وبلاگ
:: پست الکترونیک
:: شناسنامه
:: کل بازدیدها: 12271
:: بازدیدهای امروز :4
vموضوعات وبلاگ
vلوگوی وبلاگ
vاشتراک در خبرنامه
vوبلاگ دوستان
vمطالب قبلی اولینتابستان 1386بهار 1386بهار 1385زمستان 1384پاییز 1384 vآهنگ وبلاگ vجستجو در وبلاگ
vمطالب قبلی
اولینتابستان 1386بهار 1386بهار 1385زمستان 1384پاییز 1384
vآهنگ وبلاگ
vجستجو در وبلاگ
! بعد از مدت ها سلام...
جمعه 90/3/13 :: ساعت 3:27 صبح
سلام
چند سالی می شود که گرفتاری ها ومشغله های گوناگون وپیچ خم های زندگی دل ودماغ سرزدن به وبلاگ و وب نویسی را ازمن گرفته ...
بعد ازمدت ها سری به وبلاگم زدم دیدم حسابی تارعنکبوت مزینش کرده ...
با خودم گفتم بیام ودوباره هرازچندگاهی مطلبی ،شعری وکلاً چیزی بنویسم البته خارج ازفضای مجازی بیکا رنبودم وگاهی قلمی هرچند ناقص والکن می زدم
به هر حال توفیقی باشد ازاین پس ما هستیم ... یاعلی
شبگو
¤نویسنده: مکاری
? نوشته های دیگران